سفر به آسمان کرامت
بسم الله الرحمن الرحیم
امشب ، حالم طور دیگری است .شب میلاد آقا امام حسن (ع) است و کانون برنامه زیبای افطاری را به خوبی برگزار نمود.
نمی دونم این حس من بود یا میشد از نگاه همه در کنار یه شادی زیبا ، غم نبود یک انسان بزرگ را درک کرد.
تمام مدت که به عنوان خادم کوچک امام حسن (ع) به عشق ایشون قدم در راه کمک به بچه های کانون برداشتم ، با دیدن دختر شیخ حسن بغض سنگینی را در درونم حس می کردم .
اگر دست خودم بود تمام مدت دلم می خواست نگاهش کنم ، شاید این بغضی که گلویم را فشار میداد کمی کم تر مرا آزار میداد.
شاید فقط یک جمله شده بود تسکینم که آن هم تسکینی نبود جز این که غمی بزرگتر را به یادم میاورد :" تو که شیخ را ندیدی پس چته ؟!"
من استاد شویدیان را همان طور که قبلا گفتم ندیدم اما گاهی که لایق بودم خاطرات رزمندگان جنگ و فیلم هاشون را ببینیم من را با روح شیخ آشنا کرده ! روحی بزرگ که مرا در تمام مدت دربرگرفته بود !
زیاد نگویم اما بگذارید بگویم این زیاده روی نیست بلکه .... بلکه حرف دلی است که تمام روز با آن سر کردم و تمام روز تصویر سنگ قبر شیخ و عکس روحانی اش بر ذهنم نقش بسته بود
آخر میدانید این استاد عزیز 3 سال پیش در چنین شبی یعنی شب میلاد آقا امام حسن (ع) پرکشیده است !
پرواز شقایقی سوخته ، سوخته چون از غم دوری دوستان سوختند و ساختند ولی خوشا به حالت ای شیخ عزیز که خدا دعایت را قبول کرد و تو را به یارانت رساند و جدای یاران ، ان شاالله به مقام عندالله و قربه الالله رسیده ای !
استاد !
امشب فهمیدم در قلب همه هستی حتی آنانی که نمی شناختندت زیرا شاگردانی که تربیت کردی از ادب و اخلاقت آموخته ها بسیار دارند !
امشب حرف دل تقدیم شما باد!
از ته دل خود را خوشبخت میدانم که لایقم پای عکست اشک بریزم و خود را مثل همه نزدیک به شما بدانم !
امشب ناخواسته به غزاله ات گفتم : خوشا به حالت با این پدر خوبی که داری ؛ خوشا به حالت که پدر اگر چه رفته ولی یادش موجب زنده بودن او برای همه گشته است ...
آری شیخ عزیز ...نگاه علیرضا و غزاله ات در تمام مدت نوید بودنت بود در جمع صمیمانه مان ! تا آخرین لحظه دلم نمی خواست از غزاله ات جدا شوم ؛ نگاهش را دوست داشتم شاید چون ........
همین جا یه خسته نباشید به مادر همه کانونی ها یعنی خانم رضازاده همسر صبور شیخ عزیزمان عرض می کنم که امروز به حق مادری کردند برای همه ما !
تشکر مادر صبورم
و یک تشکر صمیمانه از تمامی بچه های کانون که چند وقته هم از لحاظ فکری و هم جسمی خسته شدند اما میدانم با خوب برگزار شدن این جشن افطاری شاید نیمی از خستگی هاشون در رفته باشه !!
پی نوشت :
نو عروس بودن به این نیست که انسان به گوشه ای نشیند بلکه نو عروس بودن به این است که درک کنی و بفهمی با همدیگر بودن و یاری کردن دیگران در شرایطی که همه از تو توقع دیگری دارند ( نشستن و هیچ کاری نکردن ) چه لذتی دارد.
امشب من نو عروس ماه شب چهارده آسمان ها بودم چون امشب خودم را کنار خوشبخت ترین انسان یافتم !
این جمله بالا را می خواهم فریاد بزنم و به تمامی مردم جهان بگویم : هر وقت احساس خوشبختی کردی بیانش کن و خود را لایق بهترین ها بدان ... امشب میدانم نوعروسان زیادی هستند که ماه شب چهارده ( مهتاب ) را در کنار خودشان دارند فقط جرات فریادش را ندارند .( من به جای همه فریاد زدم دیگههههههههه!!)
ماه شب چهارده من ، مصطفی جان ، ازت ممنونم و این شب زیبا را بهت تبریک میگم وامیدوارم امام حسن (ع) را به خوبی بشناسیم و راهش را ادامه دهیم که حقا راه خوشبختی ما انسان ها استفاده از راهنمایی های این بزرگان است.
هدف ما رسیدن به خداست و باید خدا را از کسانی که او را به خوبی شناختند بشناسیم.
التماس دعا
یا علی