من آن انسانم که خدا گفت به من اشرف مخلوقات
بسم الله الرحم الرحیم
گاهی دلم از دنیا خیلی میگیره !
از دنیایی که هیچی به هیچیه و به قول قدیمیا به یه مو بنده !
گاهی دلم از خودم خیلی می گیره !
از خودی که هیچ وقت یاریم نکرد تا به حقیقت هستی پی ببرم !
گاهی دلم از آسمان خیلی میگیره !
از آسمانی که هیچ وقت به موقع بارونی نمی شه !
گاهی ....
روزها شده از روزها خسته میشم ؛ از این که اتفاقات اطرافم را درک نمی کنم دل گیر میشم ؛ از این که بنده خوبی نیستم و حکمت های الهی را درک نمی کنم ناراحت میشم ؛ از این که ....
نمی دونم تا به حال شده در اولین تجربه ها کم بیارین؟؟ یا این که ندونین چه کار باید بکنین؟ اصلا تا به حال تجربه داشتین؟
من فهمیدم خدا خیلی دوستم داره ؟!
میگن خدا بنده هاشو آزمایش می کنه ! هر کسی را بیشتر دوست داشته باشه همیشه امتحانای سخت ترشو از اون میگیره ! برای این کار خدا میشه مثال زمینی آورد : مثلا یه خانم یا آقا معلم همیشه به شاگرد زرنگاش مسئله های سخت تر را می ده حل کنن ولی آن شاگردی که ضعیف تره را همیشه آسانترهاشو بهش می دن !
حرف اولمو که شوخی کردم ؛ این که گفتم خدا خیلی دوستم داره ! البته اگه بگم شوخیم کردم با این حال حرف خود خدا را زیر سوال بردم که در قرآن می فرمایند : اگر بندگانم اندازه دوست داشتنم را نسبت به خودشان می دانستند می مردند
پس خدا همه بنده هاشو دوست داره !
اول کلام گفتم دلم گرفته !
همیشه وقتی دلم میگیره ، می فهمم یکی از حکمت های خدا را درک نکردم ! بازم به خودم شک می کنم که اشرف مخلوقاتم !
اتفاقات ناخواسته را دوست ندارم آخه هیچ وقت آمادگی نمی دهند تا بتونیم درون خودمون هضمشون کنیم !
اتفاقات ناخواسته گاهی می تونن شیرین باشن و گاهی تلخ!
هیچ وقت دلم نمی خواهد این اتفاقات باعث ناراحتی من یا دیگران بشه ولی به هر حال میشه و کاری هم از دستم بر نمیاد !
به نظرم اتفاقات ناخواسته حکمت های فراوانی دارد که به جای یک بعد دارای چندین بعد هستند ولی درک بنده حفیر شاید فقط به یک بعدش ختم بشه...
اینو می دونم که خدا برای بنده هاش هیچ وقت بد نمی خواهد و هر چی سرمون میاد نتیجه کارهای خودمونه !
اگه برای حل این اتفاقات دست به دعا بر میداریم مطمئن باشیم که در صورت برآورده نشدن حاجت جایی دیگه خدا برامون نتیجه خوبی داره که خوشحالترمون می کنه !
ناراحتی ها را همیشه نباید ناراحتی بپنداریم بلکه خوشی هایی را نیز در بردارد !
راستش خودم نمی دونم چی نوشتم ولی می دونم چی می خواستم بنویسم !
پدر و مادر و خانواده ام دارن میروند مشهد ! خوش به حال زائران آقا علی ابن موسی الرضا
من و مصطفی چند روز پیش پای تلویزیون یه زیارت حسابی کردیم با این که مجازی بود ولی خیلی به دلم چسبید ؛ مخصوصا این که دور ضریح خالی بود و دستمون به ضریح نیز رسید !
خدا ، زیارت این جوری را هم قبول داره !( برای اونایی گفتم که راهشون تا مشهد طولانی است و سال به سال نمی تونن برن زیارت )
و در آخر حرفی با مصطفی عزیزم
مصطفی جان !
تقدیر بر این بوده که همراهت باشم در خوشی و ناخوشی
تقدیر بر این بوده که با هم راهی را بپیماییم که تنهایی پیمودنش خیلی دشوار است !
دستانت را محکم گرفته ام و هیچ وقت با سخت ترین طوفان ها و بوران ها رهایش نمی کنم به مولایم علی ابن موسی الرضا قسم
دوست داشتن هدیه ای است که خدا در قلبم نهاده و هیچ وقت آن را به خدا پس نمی دهم و در ضمن کسی جز تو را هم ندارم که این محبت الهی را تقدیمش دارم پس برای همیشه دوستت دارم !
یا علی