بار سفر...
این روزها باید قوت قلبت باشم نازنین
دل واپسی هایم را به راهی که می خواهی بروی می سپارم... به صاحبی که دعوتت کرده
این روزها دارم بار سفر می بندم... بار سفر یار و دلم
هر دوشون میرن یه مهمونی خوب... جسمم لایق همراهی نبود ... اما دلم را به دلش سپرده ام
خدا که جلویش را نمی گیرد... او بدون هیچ توقعی همه را فراخوانده به حج بزرگش... حج تمتع
میخواهم همراه یارم از خود بی خود شوم...
میخواهم قدم بگذارم به صحرایی که عرفات نام دارد ... کنارش دعای عرفه را زمزمه کنم
همراهش طواف خدا دهم
جسمم لایق نبود اما
خدایا دل مرا راه بده، به همین امید زنده ام...
کوله بار سنگین گناهانم را به دوش می کشم تا روبه روی مقام ابراهیم
روبه روی در کعبه ات خدایا ... دلم منتظر است... منتظر نیم نگاهت
من اینجا خواهم ماند اما
خدایا التماست می کنم
یارم را مواظبش باش ... دل تنگی رو به جانم خریده ام تا او آرام باشد
خدایا
خودت آرامش بخش قلبش باش همیشه ...
مرا نیز لایق خودسازی گردان
شاکرت هستیم همیشه به خاطر تمام امتحانات سختی که در زندگی از ما گرفتی
چون همیشه امیدوارم کرده ای که ما را می بینی و به هر آسانی که بعد آن رسیده ایم وجودت را در زندگیمان لمس کرده ایم
دوستت داریم مهربان خدا