گل مریم
چقدر این روزها پر و بالم حساس شده اند
تنم نیز به بادی سرد آشفته و درهم شده
و گرمای نیم درجه ی پیشانیم خبر از آتش درون جانم می دهد
همچون گل مریمی خسته
گوشه ای از افکارم نشسته ام
یادم آمده روزهایی را که برای دوستی که بلبلکم بود ، گل مریمی بی تاب بودم
در ایام نوجوانی چه داستان ها برای خود ادبی گونه نوشتیم
با این که فقط اسم کلاس هایمان فرق داشت برای هم ،کلاسی به کلاس دیگر نامه می نوشتیم
انگار زنگ های تفریح برای دیدار کافی نبود
چقدر آن روزها خوب بود و غافل بودم
حالا یاد آن نامه های نگه داشته شده و دیدن گل مریمی که گوشه طاقچه دارد قد خم می کند
مرا یاد گل مریم وجودم انداخت...
کاش باطنم به سفیدی گلبرگ های گل مریم بود که وقتی آب به رویش می پاشی ، عطرش تمام فضا را پر میکند
گل مریم
زیباترین گلیست که بوییدنش جانم را تازه می کند
انگار به تنهاییش نزدیکم
نمی دانم چرا گاهی خود را نمی توانم برای شکست هایم ببخشم!!!
شکست هایی که باعث بزرگ شدن وجودم شده اند و شناخت بیشتر اطرافیانم...
شکست هایی که دستان همراهی را نشانم دادند و تکیه گاهی محکم هم چون مرد زندگیم
دستانی که دستانم را گرفتند و یاریم کردند تا تکه های اعتماد به نفسم را دوباره کنار هم بچینم...
بوسه می زنم بر این دستان که شانه های لرزانم را در اوقات تلخی زندگی گرفت و با گفتن " ما کنار هم هستیم " آرامشی داد به قلبم
از تمام روزهای تلخ و نابودی های درونیمان یک سال می گذرد و کسی چه می داند در این یک سال بر ما چه گذشت که گذشت...
اما می دانم گل مریم همیشه غنچه ای برای شکفن دارد و ما امید داریم به شکفتن غنچه های زندگیمان که مرحله های زیبا و امیدبخش زندگی هستند
گل مریم
زنده بمان که بلبلک دلش می گیرد...