غم کده شد باز دلمان
یا رئوف
ما بزرگ می شویم
و بزرگترهایمان پیر می شوند
و وقتی ما پیر می شویم دیگر بزرگترها در میانمان نیستند!!!
و چه سخت می شود اگر در حال بزرگ شدن باشیم و بزرگترها از میانمان بروند!!
بابا عباس که رفت ، دلمان غمکده شد
5 ماهی بود که زخم عمیق دلمان کم کم داشت تصمیم به التیام می گرفت که دوباره شکافی در میان زخممان ، غم را زنده کرد
این بار تاج سر بابا عباس ، مادر عزیزش ، در کنارش آرام گرفت
مادری که تا روزهای آخر آتش از دست دادن پسرش ، سینه اش را سوزاند و غصه نبودش ، خواب شبانه را از او گرفته بود
هفت روز است که مادر یا همان خانم بزرگ جمع ما ، در بین ما نیست
دقیقا روز شهادت مولا بود که سپردیمش به خاک ... به خاکی که هنوز سردیش دلمان را نگرفته بود...
سیاه پوشیمان تسلیت ... کاش دیگر این بار غم از خانه دلمان بیرون رود
مصطفی جان تسلیت