ای خدا !!
چقدر خستگی به تن می ماند وقتی نتیجه ای که نمی خواهی رقم می خورد
امسال انگار سال حکمت هاییست که هیچ ازشان سر در نمی آورم
حتی فکر آخر و عاقبت کار را هم نمی توانم بکنم
چقدر هوای این روزها گرم است
کلافه کننده شده اند زمان های من
بی حوصله شده ام
دلم یک اتاق پر از خالی می خواهد تا درونش فقط حرف بزنم و حرف بزنم
و آخر صدایی بشنوم که آرام می گوید : درکت می کنم... آهسته جلو برو
خدایا کمکم کن ... خیلی بهت نیاز دارم