دنیا از چشم ...
دنیا را در چشم هیچ کس نمی بینم
دنیا را از چشم هیچ کس نمی خواهم
دنیا را فقط از نگاه یک گل دوست دارم
غنچه می کند...
می شکفد...
و بی اختیار گلبرگهایش را تقدیم به باد می کند
و مسافر دنیا می شود...
و رقصان در دنیا می چرخد و می خندد...
و اگر نگویی خودشیفته ام
دنیا را از نگاه عشق زندگی هم دوست دارم
آخه پاکی و نجابت نگاهش را هیچ کجا پیدا نکرده ام
نگاهش به لطافت گلبرگ های گل
درخشش آفتاب
زیبایی مهتاب
و مهربانی آسمان است
هی دل
چقدر خوبه در این شور امتحانی کمی برای تو حرف می زنم
هیچ کس جز تو نمی داند چقدر من سردرگُم هستم
گاهی می خندم... گاهی آن قدر خسته و کلافه ام که ...
گاهی اشک ها امان از تو می برد و گاه قاه قاه هایم دل از تو می برد
چه بشود وقتی دل از دل برود...
هی دل
دعایم کن
چندین امتحان پیش رو دارم
امتحان های دنیا و دانشگاه که همین طور قطار شده اند روبه رویم
و امتحان های خدایِ دنیا هم که ریل شده اند و تا وقتی می خواهی کج بروی می گویند: " لطفا از ریل خارج نشوید"