درک احساس
روزی "چشم" گفت:
من، آن سوی این دره ها کوهی می بینم، پوشیده در غباری لاجوردی، آیا زیبا نیست؟!
"گوش" شنید و در حالی که با دقت گوش سپرده بود گفت:
اما کوه کجاست؟ من آن را نمی شنوم!
سپس "دست" به سخن آمده و گفت:
بیهوده در تلاشم که آن را حس یا لمس کنم در حالیکه نمی توانم کوهی بیابم!
و "بینی" گفت:
کوهی وجود ندارد، چون نمی توانم ببویمش!
آنگاه "چشم" به سوی دیگر برگشت،
و دیگران درباره خیال باطل و عجیب چشم با هم حرف زدند. آنها می گفتند:
باید برای چشم اتفاقی افتاده باشد.
گویا ناتوانی در درک احساس عضوی دیگر را توهم می پنداشتند ...
حرف دل نوشت :
وقتی قادر به درک کسی نیستیم ، حرف هایش را توهم یا دروغ نپنداریم و سعی به درک متقابل داشته باشیم
تمام انسان ها احساس مشترک نسبت چیزی یا کسی ندارند پس از نتیجه گیری درباره عواطف دیگران خودداری کنیم
احساس قلب تپنده هر انسان است و شکست احساسی و عواطف آخر مسیر یک انسان می شود
پس مواظب گفتار ها و رفتارهایمان باید باشیم...
خوشبخت باشید