نسیم بهشتی
هو الباقی...
پیشانی تب زده ام را
به روی خاک سجود می گذارم
خنکای مُهر عشق ، برای ثانیه ای
نسیم بهشتی را هدیه تن تب زده ام می کند...
حالا بعد از این همه روز
آغوش بهشتیش را یافته ام
فهمیده ام این دل تب زده را باید
به دست خودش بسپارم
و خود را درون آغوشش گم کنم
دور گردون باز می گردد و می گردد
نباید برای خود پشیمانی ابدی به جای بگذارم
وقتی می دانم جای بابا خوب است
کم کم باید به دلم باور دهم که دیگر با جای خالی او کنار بیاید
تن تب کرده این روزها ، عذاب تمام گناهان...نمام کفرگویی های این مدت است
آری
باید
این دل تب زده را
به دست خودش بسپارم
و خود را درون آغوشش گم کنم
پس
سلام به خدای سلام
آیا
آغوشت برای من جا دارد خدا ؟
سلام به تمام دوستان حرف دل
سلام به تمام کسانی که در این مدت نبود به ما ارادت و لطف داشتند...
کمی این روزها بیشتر به خود آمدم و کمی به مسیر بازگشتم و می دانیم که راه صبر ، راه دشواریست که
با گذاشتن دست هایمان به روی دیوارِ محکم توکل، امیدواریم زندگی را به خوبی ادامه دهیم
ولی آن شب های یلدا که گفته بودم واقعا آمد و این روزها جای خالی یک پدر در کنارمان خالیست...
دیگر در خانه بابا عباس ، طعم خنده و بوی محبت نیست ولی باور نمی کنید که بگویم هر لحظه حسش می کنیم...
با محمدپارسای کوچولو می دویم و میخندیم که نکند او هم حس کند که دیگر بابایی عباس نیست...ولی گاه گدار سراغش را می گیرد
و هنوز بابایی عباس از مشهد نیامده...
و ما مطمئنیم که خدا
او را برای همیشه در دلمان نگه می دارد...
و دست خالی برگشتن از بیمارستان ، حتما حکمتی داشت و دارد...
باز می گوییم یا علی (ع)
همان علی (ع) که از بعد فاطمه (س) کمرش شکست و
از بعد رفتنش عاشق شب شد تا مخفیانه بر سر قبرش حاضر شود و دردهای دلش را به همدم روزهای سختی بگوید...
ما هم به دنبال خدا می رویم تا در کنار دلمان بیابیمش تا هم چون علی(ع) خیبرشکن تمام سختی های دنیا شویم.
امروز چهارشنبه اس...قرار چهارشنبه ها یادمه...برای امروز یه حرف دلی دارم که خودم می خواهم روی آن کار کنم... انشاالله موفق می شویم
"بلند بخوانیم
درشت بنویسیم
آویزه گوشمان کنیم که
تقوا آن نیست
که با یک " تق" وا برود"
این است مسیر خوشبختی...
تقوا تقوا تقوا...
همه چی رو شامل میشه...خوشا به حال انسان های پاک و با تقوا