یا محوّل الحول و الاحوال...
یا مقلّب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محوّل الحول و الاحوال
حوّل حالنا الى احسن الحال
خداوندا
به بزرگی و عظمت خود دل های ما را و حال ما را محول کن تا دوباره روی پاهای خود بایستییم و کمر راست کنیم و با توکل بر تو قدم های محکم را بر روی این کره خاکی برداریم
تا روزی که خود تقدیر رفتن ما را رقم می زنی...
خداوندا
آن قدر به دل هایمان معرفت بده که عبرت گیرد از طبیعت و تغییر شگفت انگیزش...
که در عین خشک بودن و بی بار بودن به هنگامه ی بهار سبز می شوند و شکوفه می دهند و باز برای سالی پر بار تلاش می کنند
خداوندا
امسال تقدیرمان را این گونه رقم زدی که به جای کنار پدر بودن بر سر مزارش سر به تعظیم آوریم و سال را با جای خالیش شروع کنیم
خداوندا
صبری عظیم ، از تو می خواهیم و خواهش داریم که دستانمان را محکم بگیری....همین
نمی خواستم غمگین بنویسم ولی حیفم میاید این شعر را برای دل تنگم ننویسم...از همه معذرت
وقتی دیروز باران بارید
“آن مرد در باران آمد” را به یاد آوردم
“آن مرد با نان آمد”
یادم آمد که دیگر پدرم در باران
با نانی در دست
و لبخند بر لب
نخواهد آمد
دیروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگیاش
با زمین و تنهائیش
با خورشید و نبودنش
به یاد پدر سخت گریستم
پدرم وقتی رفت سقف این خانه ترک بر میداشت
پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست
خاطر خاطره ها رخ بنمود
زندگی چرخش یک خاطره است
خاطر خاطره ها را نبریدش از یاد
پدرم وقتی رفت آسمان غمزده بود
و زمین منتظر …..
زندگی چرخش ایام و گذار من و توست
و کسی گفت به من:
آب را گل نکنید
پدرم در خاک است
زندگی میگذرد
کاش یک فاتحه مهمان شقایق باشیم
و زمین کوچک نیست
دل ما تنگ و نفس سنگین است
کاش میشد آموخت که سفر نزدیک است
خاطر خاطرهها را نبریدش از یاد
زندگی میگذرد
کاش یک فاتحه مهمان شقایق باشیم