قربون ضامن دل ها
با نام سرآغاز هستی آغاز می کنم کلامم را
این روزها روی تشکرم به آن مردیست که افتخار می کنم به بودنش در کنارم
این روزها هیاهوی ذهن است ، رسیدن و در آغوش کشیدن آقای مهربانی ها
لحظه ها در سکوتی وهم انگیز ثانیه ها را می شمارند...تا رسیدن...رسیدن به آن نقطه ای که فاصله تا خدا یک دست دراز کردن است
هوای آسمان، پاییزیست ولی هوای دلمان بهاریِ بهاریست
دلواپسی ها را ، نگرانی ها و غم ها را در چمدانی بسته ام تا در بین راه کویر تا بهشت روانه بیابان های میانه ی راه کنم
و با چمدانی پر از خدا و خوشبختی به خانه پر از مهرمان برگردم
کاش در این سرای مجازی ، در این کلبه حرف دل کسی این نویسنده حقیر را نمی شناخت تا راحت بگویم از دل تنگی ها و غربتی که یک سال و خورده ای است در دلم تار عنکبوت بسته است
باز میخواهیم همسفر مسافران بهشتی شویم و به پابوس آقایی از لطف و صفا رویم که وقتی هیچ کس نبود واسطه شود میان ما و خدایمان ، او بود که وجودش ضامن دردهایمان می شد
باز هم می گویم روی تشکرم به آن مردیست که تمام تلاشش خوشحالی دلهایمان است...
با هم می رویم
دستانمان را به سویش دراز کنیم و ضمانت دل های بهشتی بگیریم که تا هستیم در خانه پر از مهر زندگیمان بوی عشق خدا جریان داشته باشد...ان شاالله
می دانم رسم لحظه های انتظار است که دیر می گذرند و وقتی به محبوب می رسی زودتر از آن چه فکرش را کنیم از کنارمان عبور می کند و تمام می شود
ولی
این سفر
یک خوبی که دارد
وقت خدا حافظیش نیز باز می گویی:
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)
آقای مهربانی میشه بیام نگاهت کنم ، تو هم منو نگاه کنی
من بیام صدات کنم ، تو هم منو صدا کنی
از راه دوری میام آقاجون
ممنون که ما را طلبیده ای...هر کی هنوز صحن و سراتو ندیده ضامنش شو که یه بارم که شده بیاد کنارتون آقاجون
التماس دعا دارم مهربانان