مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
وقتی خدا انسان را خلق کرد
بعد از خلق تمام اعضا و جوارح ، انسان هنوز احساس نداشت
خداوند از روح پر احساس خود در قلب انسان دمید و قلب انسان شد بهترین جایگاه خداوند
از وقتی جنین را در رحم مادر قرار داد ، قلب به تکاپو افتاد...طاقت دوری از خالق خود را نداشت زیرا با احساس ترین عضو یک انسان بود!
قلب به خداوند قول داد تا آخرین لحظه ای که دوباره به سمت او رود ، همیشه بتپد و ابراز ناراحتیش را با تپش های لحظه ایش بیان کند تا انسان فراموش نکند که باید برگردد!
او سر قول خود هست ولی انسان تا آن لحظه که قلب آرام نگرفته فراموشکار است...
فراموشکار بهترین لحظه های زندگیش
قلب پر احساس هر بار و هر لحظه برای تنها معبودش چنین می خواند :
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعهی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد
در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
نوشتم که بعد با شعری از شیخ بهایی تمامش کنم
نوشتم که بگویم این روزهای زیبا که مسلمانان در عرفات و مکه مشغول یافتن دل هستند ، ما نیز در همین گوشه دل و جان دنبال دلی بگردیم که معبودی یکتا درون خود دارد
نوشتم تا لحظه هایی را به یاد آوردم که بهترینمان خدا بود و هیچ کس را نداشتیم
شعر آخر ، حرف دلم بود که این روها بی تابی می کند در نوای قرآن با زمینه ای از نور و طواف حجاج
عاشقانه زیستن می کنم در این وادی که معشوق پیداست ولی ما پنهان می پنداریمش
خوشبخت و بامحبت باشید
التماس دعا داریم