حرفی برای داشتن یک زندگی خوب
سلام به دوستان حرف دلی
این بار می خواهم روشی رو ارائه بدهم که هم به درد مجردها می خوره و هم متاهلین عزیز
شاید ما بارها شده در زندگی از درک نکردن پدر و مادرهامون رنجیده خاطر شده ایم و از این که بارها ما را برای کاری نصیحت کرده اند جوش آورده ایم و گاهی اوقات نیز پیش آمده که سر این بزرگواران فریاد زده ایم.
این گونه رفتارها شاید از آن جا ناشی میشه که هنوز ما فرزندیم و نقش سنگین پدر و مادری به ما داده نشده ولی چه خوبه یکم در احوال پدر و مادرهامون پرسه بزنیم و دلیل این همه نصیحت را جویا شویم.
به نظر بنده ، پدر و مادرها به دلیل تجربه ای که بیشتر از ما دارند جای احترام خیلی بالایی دارند و باید به حرفشان گوش فرا داد و مطمئنا نصیحت هاشون هم درست و به جا هست و آن چه که در دلشان می گذرد فقط و فقط خوبی ما را خواستن است و بس و این که ما فرزندشان هستیم که با خون و دل بزرگمان کرده اند پس حق دارند از ما مواظبت کنند.
جالبی کار آن جاست که مشاهده می شود این احساس در همه مشترکه حتی همین پدر و مادرهامون گاهی می بینیم از نصیحت های زیاد پدربزرگ و مادربزرگ گله می کنند و آن جاست که ما خنده امان می گیرد... ولی واقعا چه اتفاقی است که باعث این لجبازی و نپذیرفتن نصیحت پدر و مادر در آن وقت است؟...شاید احساس استقلال...بزرگ شدن...
حال من از قبل روشی را پیش گرفتم که برای من کارایی داشته حداقل فعلا در برخورد با کسانی که دوستشان دارم و تازه در مرحله ای قرار گرفته اند که من طی کرده ام...ولی به تازگی مطلبی خواندم که نشان می داد طرح من را انگار خیلی ها اجرا می کنند و آن طرحی که دارم این است :نوشتن احساسات و علایق شخصی در زمانی که هستم و آن چه که از دیگران انتظار دارم و یا دیگران از من انتظار دارند...
*****************************
******************
قبلا که مجرد بودم مثلا برای همسری می نوشتم که نداشتم یا برای فرزندی که نداشتم...حالا هم احساس هایی را می نویسم که شاید در سن من، فرزندم داشته باشد فقط با کمی تکمیل تکنولوژی و فناوری...
سخنی هست از یکی از معصومین که می گویند: بر پدر سه حق است که باید برای فرزندش ادا کند :
1- انتخاب مادر خوب 2- انتخاب نامی زیبا 3- تربیت صحیح آن
این نشان دهنده آن است که دختر و پسری که قصد ازدواج دارند باید از همان موقع فکر نفر سومی هم باشند و نباید شخصا فقط برای خودشان تصمیم بگیرند و باید صلاحیت یک پدر و مادر خوب هم داشته باشند ، پس مجردها به گوش باشید که ازدواج الکی الکی نیست...
بیشتر طلاق هایی که در حال حاضر است از آن جاست که دخترها و پسرها از سر یک دوستی با هم آشنا شده و بدون در نظر گرفتن شرایط دیگر، اقدام به ازدواج می کنند ولی باید پسرها و دخترهای جوان بدانند تصوری که نسبت که به ازدواج دارند را باید تغییر دهند و کمی منطق نیز داخل آن بیاورند.
حالا در خیلی از جاها می بینیم دختر دبیرستانی که واقعا هیچی از زندگی نمیدونه یک گوشی دستشه و در هر جا شد مثلا من این نمونه را در اتوبوس مشاهده کردم با پسری که فقط ظاهرش را دیده با محبت و ناز حرف میزنه...اگر به گوش باشیم و کمی منطقی فکر کنیم متوجه می شویم نه تنها به خودمان داریم خیانت می کنیم بلکه به همسر آینده امان نیز خیانت کرده ایم
من کمی دلیل این دوری از خانواده را ، 1-درک نکردن متقابل اعضای خانواده
2- نبود گفتو گو در محیط امن خانواده
3-نصیحت های زیاد به جای ابراز احساس واقعی می دانم این یعنی در آن واحد که فرزند دارد با شما صحبت می کند باید گذری داشته باشید به دورانی که هم سن فرزندتان بوده اید و کمی علم و امکانات را به آن بیفزایید و او را درک کنید بعد سخن بگویید...
خوبش را بخواهید باید خود را جای او بگذارید.
نوجوان و جوان نیاز به حمایت دارند...نیاز به محیطی دارند که همدلی در آن موج زند.
پدر و مادر در آن محیط با هم دوست باشند و متقابلا با فرزندانشان رفیق...باید فرزندان را نیز طوری تریبت کرد که میان فرزندان نیز نوعی همدلی باشد
کانون خانواده باید گرم باشد
پدر و مادر عزیز اگر می بینید فرزندتان گوش به حرف شما نمی دهد دلیل رفتارش شما هستید...او یک انسان پاک بوده و تربیت شما او را رشد داده پس اجازه ندارید با صدای بلند با او سخن بگویید
فرزندان عزیز اگر می بینید پدر و مادر شما را در موردی نصیحت می کنند هیچ وقت گارد نگیرید بلکه به آن ها بگویید کمی فرصت می خواهم تا فکر کنم...کار را به دعوا و فریاد نکشانید...
زندگی با گرفتن دستان تمام اعضای خانواده پابرجا می ماند ، هیچ وقت نگذارید آسیبی خانواده مهربان شما را تهدید کند.
نمونه ای از طرح نوشتن احساس در زمانی که واقع هستین را در ادامه مطلب می گذارم که از سایت لبخند زندگی گرفته شده و نام نویسنده نداشت.
خوشبخت و با محبت باشید و ما را از نظرات سازنده خود بی بهره مگذارید
***********************************
****************************
پســـرم! پسرِ خوبم…
میدونم که تو هم یه روزی عاشق میشی. میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی میگی که دوسش داری!
این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق…! که تو حاصل عشقی…
پســـرم…
مامانت برای تو حرفهایی داره
حرفهایی که به درد روزهای عاشقیت میخوره…
عزیزدلم!
یک وقتهایی زنِ رابطه بیحوصله و اخموست. روزهایی میرسه که بهونه میگیره. بدقلقی میکنه و حتی اسمتو صدا میکنه
و تو به جای جانمِ همیشگی، میگی: “بله!”
و اون میزنه زیر گریه…
زنها موجودات عجیبی هستند پسرم…
موجوداتی که میتونی با محبتت آرومشون کنی و یا با بیتوجهیت از پا درش بیاری… باید برای اینجور وقتها آماده باشی. بلد باشی. باید یاد بگیری
که نازش را بکشی…
عزیزم…
پسر مغرور و دوستداشتنی من!!!
ناز کشیدن شاید کار مسخرهای به نظر برسه اما باید یاد بگیری… زنها به طرز عجیبی محتاج لحظههایی هستن که نازشون خریدار داره…
میدونی؟ این ویژگی زنه، گاهی غصهها مجبورش میکنن به گریه…! خیلی پاپی دلیل گریهش نشو… همیشه نیازی نیست دنبال دلیل و چرا باشی تا بخوای راه حل نشونش بدی…
گاهی فقط باید بشنویش. بذاری توی بغلت گریه کنه و بعد فقط دستش را بگیری و ببریش بیرون پیاده روی و بهش بگی که
چقدر براش ارزش قائلی!
ازش تعریف کنی و باهاش حرف بزنی… یاد بگیر که با مردونگیت غصههاشو آب کنی نه که از غصه آبش کنی…
اگر هم که پای فاصله درمیونه کافیست نازش کنی… بهش زنگ بزنی باهاش حرف بزنی… اگر بازم گریه کرد و آروم نشد دلسرد نشو. باز هم صداش کن!!! عاشقانه صداش کن، حتی اگه واقعا خستهای!!!!
بهت قول میدم درست اون لحظهای که داری فکر میکنی این صدا کردنها، فایدهای نداره و نمیخواد حرف بزنه و میخواد تنها باشه. برمیگرده طرفت و توی آغوشت خودشو رها میکنه و…
زنها هیچ وقت این لحظهها رو که پاش وایسادی، فراموش نمیکنن…
و همه انرژی که براش گذاشتی رو بهت برمیگردونن…
پسرم…
این روزها که مینویسم هنوز دخترکی هستم پر از آرزو!
دخترکی که روزی زن میشود… مادر میشود…
مادر تو