همچون موجی ، این نیز بگذرد...
گه گاهی می خواهم کنار دریا قدم زنم...
به وسعت دریا چشم بدوزم و غروب را در کنار او تجربه کنم...
گاهی روی شن های ساحل بنشینم و طرحی بنگارم و آن وقت به شیطنت موج لبخند زنم و با طرح روی شن ها خداحافظی کنم...
برای دریا حرف زنم و برایش روی دانه دانه شن ها بنویسم و او با تمام فروتنیش با موجی تمام حرف هایم را در آغوش بگیرد و کلام پر از گلایه ی مرا در قلب دریاییش حل کند و
در کلامی کوتاه بگوید:
همچون موجی ، این نیز بگذرد...
دریا ... دریا... دریا
این بستر ماهی ها...این عکس آسمان بر زمین...این وسعت خدایی...
گاهی دل را باید به دریا زد
دریایی که به دل یاد می دهد صبر را ، گذشت را ، وسیع بودن را ...
دریایی که یاد می دهد دلت می تواند مروارید ساز باشد یا که می تواند پر باشد از لجن!!!
او ارزش را به دل می آموزد...ارزش خواستن...ارزش الهی شدن...ارزش وجودی خود
آه که چقدر درس در تو نهفته است
بی صدا با من حرف می زنی و من عاشق اینم که هم بازی با تو باشم...روی شن های ساحل بدوم و تو رد پایم را بشویی و باز بگویی : این نیز بگذرد!
پی نوشت :یادمان باشد امروز همان فردایی ست که دیروز نگرانش بودیم!
شعارمون : خوشبخت باشید الهی