تبسم کن،لبخند بزن
لبخند بزن
چقدر لبخند به صورت آرام و متینت می آید
چقدر شاد می شوم با هر لبخند تو که جانم به جان تو بسته شده
تبسم کن
که با هر تبسم تو ،آسمانم رویایی تر می شود و در کنارت لحظاتم واقعی تر
روزی که یک بلبل به گل مریم جان داد ،ماجرایی دارد...
لبخند بزن که با لبخند تو خاطراتم جذاب می شوند و کامم شیرین
دوست داشتن گلیست از جانب خداوند که هیچ گاه پژمرده نمی شود
این گل جاودانه را در باغچه دلم به نام تو کاشته ام...دعایم سلامتی توست
فکر کنید
اگر این جملات را برای عزیزترین فرد زندگیت در روز بارها تکرار کنی،آیا فاصله در زندگی معنا پیدا می کند؟حال در هر مرحله ای از زندگی...مجردی یا متاهلی
خیلی ها در اطرافمان هستند که برای چشمانمان عادت شده اند ولی وقتی بروند و فاصله میانمان بیافتد آن وقت است که می بینیمشان و افسوس هزار جمله ای را می خوریم که می خواستیم بگوییم ولی نگفتیم
قدر هم را داشته باشیم...حالا که هستم...حالا که هستی...حالا که هستیم
هیچ وقت در زندگی احساس نکردم که ماندنی هستم که دل بشکانم...اگر دلی شکست که یاد ندارم دلی شکسته باشم از او عذر می خواهم
دوستی برای بخششه..مگه نه؟
راستی دوباره می گم: