من،تو،ما...یه فاطمیه کنار شهدا
بسم رب الفاطمه الزهرا(س)
امسال روز شهادت حضرت زهرا(س) صفای خاص خودشو داشت...
روضه
بارون
یه شهید
شب
نجوا
یه حضور
چند ساعتی خانه دوست مهمان حضرت زهرا(س) بودیم و روضه ای و عشق و حالی و بعد تماشای بارانی زیبا که دیگر طاقت نباریدن نداشت و آن قدر بارید بارید که اشک شد در دیدگانم
بعد با یار همسفر شدیم تا گلزار شهدا...دیاری آشنا...اولین مکانی که با هم بعد از عقد هم در آن جا پیمان بستیم....
یک ساعت اندیشه مصطفی با خاطرات شهید کهتری به سر شد و لذتی شگرف از شناخت یک شهید و من
یک مهمانی کوچک با دایی حسین گرفتیم و نجوای شبانه
او با چشمانش می خواند زیارت عاشورا و من با چشم ظاهریم
یاد کربلا قرار را برده بود در آن لحظه
یاد پدر و مادرم که آن وقت کربلا بودند و روز وداعشان بود با امام حسین(ع)،با آن دلیر مرد روز عاشوار
و بعد به یاد قائم آل محمد حافظی گشودیم و شعر ای پادشه خوبان را زمزمه کردیم و جان مادرش زهرا را قسم دادیم که دیگر بیاید از آن دیار مهربانی
وقتی قدم در گلزار شهدا می گذاری مخصوصا وقتی باران آن جا را نور باران کرده باشد ، غرق در دنیایی می شوی که خدا عطرحضورش با همه جا فرق دارد...
از آن دست جاهاییست که اگر خوب خوبان باشی صدای جواب لبیکت را از سوی خدا می شنوی
نمی دانم
شاید این توصیفات ،فقط توصیف باشد
ولی وقتی داغدار باشی و آتشین شاید این توصیفات برای آدم قدری آشناتر باشد
و در آخر
آرامش
سبک بالی
و در پایان راه وداع
میهمانی شبانه من و دایی
مصطفی و دوستانش با شهید کهتری
تمام شد
آنانی که فهمیدن راه بهشت از کدامین طرف است هنر نکردند
ولی آنانی که راه قربت الی الله را یافتند هنرمند این جهان و آن جهانند
امیدوارم لایق باشم که فاطمیه دیگر باشم تا اگر خوب نیستیم و خوبی نمی کنیم ، طعم خوبی ها را بچشیم و برای قدری و ثانیه ای لذت ببریم
التماس دعا
یا حق