آیا فردایی هست؟
سلام مهربانان
روز زیبایتان به خیر
صبح که از جایم بر می خیزم وقتی در حیاط گل رز قدم می زنم و لطافت گل های زیبا را نوازش می کنم با خود می اندیشم که
آیا فردایی که ایمان داریم می آید خواهد آمد؟آیا خواهم بود باز هم لطافت گلبرگ های رز را در دست بگیرم و تبسم نگاهش را ببینم و بوی خوشش را استشمام کنم؟
صبح که از خواب بر می خیزم میبینم باز خداوند معجزه ای دیگر نشانم داد و جسمی که در خواب به سر می برده را دوباره بیدار نموده با این که می توانسته نکند!!!
وقتی قصد نوشتن کردم یاد جملات زیبای "گابریل گارسا مارکز" افتادم که در صندوقچه جملات زیبایم نگهداری می کنم...
ایشان این طور می گویند :
اگر میدانستم این آخرین دقایقی است که تو را میبینم، به تو میگفتم: "دوستت دارم" و نمیپنداشتم تو خود این را میدانی.
کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آنها علاقه و نیاز داری.
مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: "مرا ببخش"، "متاسفم"، "خواهش میکنم"، "ممنونم" و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن. هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری.
خودت را مجبور به بیان آنها کن!
به دوستان و همهی آنهایی که دوستشان داری بگو: "چقدر برایت ارزش دارند."
اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت... همراه با عشق
"گابریل گارسا مارکز"
بعد از این جملات حرفی دیگر نمی ماند...
فقط سکوت