تُنگ تَنگ دنیا
حس و حال عجیبی دارم
ماهی کوچولوی درون تنگ از دور صدایم می زند
نگاهم را درون خانه تَنگ ولی رویایی او می کنم
او هم چون پری دریایی در آب شنا می کند و مدام زیر لب کلمه ای را می گوید
فکر می کنم ماهی ها
پری های ماهی نما
یا
ماهی های پری نما
تنها موجوداتی هستند که ستایش آن چه را می کنند که نفسشان هست
عشقشان هست
نجات بخششان هست
آب آب آب
ولی من چه؟
انسان
فرشته انسان نمایم
یا این که
انسان فرشته نما؟
وقتی که از تُنگ تَنگ دنیا بیرونم می اندازند
طلب خدا می کنم و دهانم خدا خدا می کند
ولی وقتی همین خدا غرق در این دنیایم می کند
باز غوطه ور می شوم و راضی به همین دنیای تَنگ
به راستی که هستیم؟چه هستیم؟
ولی می دانم که
همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلتها به ما دهد.
نویسنده: مریم