حرف دل آسمونی
یه حرفه که انگار تو گلوم خفه شده
آخه مگه آدم چقدر پررو باید باشه که هر حرف دلش رو بزنه...!
میگن قسمت آدم اگه بشه ،خودش راهیت می کنه...آخه تا کی باید صبر کرد...
یادمه اون سالی که مامان و بابا داشتن می رفتن باهاشون قهر کردم...فقط به خاطر دزدیدن آرزویم...
دو بار آرزوم دزدیده شد...هر دو بار هم مامان و بابام آرزومو کش رفتن...چرا این طور حرف نزنم...آخه چقدر آرزو کنم برآورده نشه...
بچه تر که بودم به خدا حکم می کردم ...به قولی چون بچه بودمو دل پاک داشتم...ولی حالا چطور؟؟!
آخه مگه می شه مکه و مدینه رو حکم کرد؟...نجف و کربلا رو هم همین طور..
راستش شب های قدر روی گفتنشو نداشتم...روی گفتن داشتم ولی دست پر نداشتم...با دست خالی هم مگه میشه طالب کسی یا جایی بود؟؟
ولی حالا که می نویسم از فکرش خسته ام...خسته نه بی تابم...
دعا کنید...برای هر کی که نرفته...به خدا هنوزم دلم نیس که بروم...آخه حسابمو هنوز صاف نکردم...ولی دعا کنید کسی مکه و مدینه نرفته از دنیا نره...
خدا کنه امام زمان (عج) هر جا که قدم می گذاره یاد ما شیعه های بی سر و ته هم باشه...البته خودمو گفتم...
سعادتیه رفتن به کربلا...بی سعادتیه منه که قسمتم نشده...ولی دوست هم ندارم تا لایق دیدار نشدم بروم...
گاهی پدرم می گه اسم بنویس...ولی اسم نویسیشم باید دید که آدم لایقش هست یا نه...مگه نه؟؟؟!!
چند وقتیه جلوی بعضی بانک ها که رد می شم نوشته ثبت نام حج عمره...اینه که دوباره دلمو هوایی کرده...حس می کنم آرزو به دل می مونم...وااااااای به روزگارم که آرزو به دل بمونم...
عاشق بقیع هستم...هر کی میره فقط می خوام جلوی بقیع اونم شب یادم باشه...آخه می دونید غربت امام هامون اون وقته که مشخص می شه...
فقط گفتم برای تسکین...برای این که حرف دلمو با بلاگ حرف دلم زده باشم...برای یادگاری...همین
راستی چند تا مریضن خیلی التماس دعا گفتن به حق خود خدا دعاشون کنید...اللهم اشف کل مریض...
به خدا که سرزمین عاشقیه...عشق جا و مکان نداره...ولی دوست دارم یه بار خودمو جلوی خونه اش حقیر ببینم
خوشا به حال هرکس که یارش امام حسینه(ع)...خوشا به حال هر کس که مزار گناهاش کنار نهر علقمه اس!!