عشق افطاری
بسم الله الرحمن الرحیم
در سیر آسمان ها و جایی از کهکشان ها ،سیاره ای است به نام زمین
زمین،سیاره ای جالبیه در میان همه سیاره هایی که تا به حال شناخته ان چون امکان حیات در آن وجود داره و طوری در بین سیارات قرار گرفته که توسط خورشید نه امکان سوختنش هست و نه آن قدر دوره که سرد سرد باشد!
و من انسانی که روی همین سیاره خلق شدم به حکمتی که هنوز نفهمیدم....
این مقدمه را نمی دانم جایش درست بود یا نه ... زیرا من به عنوان انسانی که انسانیتش را،ارزش وجودیش را نشناخته ،دلم می خواست در این ماه خدا خود را از نزدیک بشناسم ولی در تمامی سوالاتی که در مقدمه بالا نهفته فعلا مانده ام!
بگذریم
از شب میلاد امام حسن (ع) تا حالا می خواستم بیام که درباره خاطره زیبایم در حرف دل بنویسم به پاس قدردانی از همه دوستای مصطفی جان!....تنها کاری که توانش را دارم!
طبق روال هر سال تصمیم داشتند که در شب نیمه به بهانه دور هم بودن افطاری داشته باشند و جشنی زیبا!
این جشن،امسال نه ساله می شد ، جشنی که پدرِ بچه های کانون پنج سال بزرگش کرد و به خوبی اجرا نمود و حال چهار سالی بود که این شیخ بزرگ ما جشن را به فرزندانی که از جان برایشان مایه گذاشته بود، سپرده بود و به حق خوب اداره شده بود.
از چند روز قبل که تلاش و تکاپو بین همه موج می زد(البته من از دور و توسط مصطفی این را می فهمیدم)،واقعا زحمت می کشیدند از بزرگ تا کوچکشان.
ولی حجم بیشتر کارها در همان روز جشن بود که دیگه همه بسیج شدند برای خوب برگزار شدن این جشن باشکوه...از مرد و زنش...
صبح،مادر صبورمان چه زحمت ها کشید و خستگیش را پنهان نمود و قوت قلبی می شد برای همه.
دهان روزه ولی خیلی زیباست همکاری میان بچه ها...دیدنیست...در مسجدی به این بزرگی...عده ای مشغول تهیه ویژه نامه ، عده ای مشغول تمرین مجری گری...عده ای هم سبزی پاک می کنند و میوه دسته بندی می کنند(البته این کار خانم ها بود) و خیلی از بچه ها هم در مکان جشن مشغول بستن داربست و چیدن صندلی هستند و غافل نباشیم از این که تهیه شام نیز امسال به عهده خود کانونی ها بود و ...
مسجد با شکوه شده بود....مسجد معنای واقعی به خودش گرفته بود...نماز، کار گروهی و همبستگی موج می زد در خانه خدا و همه به عشق همون خدا بود که قدرت داده بود تا دهان روزه بتوان این کارها را کرد.
در شب جشن که سفره های باشکوه را پهن نمودیم و سیل جمعیت روزه دار که همه قوت قلبی بودند ،زیرا همه این کارها به عشق همان دعای خیری آن ها به پا شده بود،پای سفره ها دیدنی بود.
فرشته ها رو می شد در آن شب روی زمین حس کرد....بچه های کانون آن شب هم چون فرشته هایی که فقط بال هایشان را خدا ازشان گرفته بود و دو دست به جایش داده بود، با همان دستان به خلق خدا افطاری دادند و خدا را خشنود نمودند!
برنامه های خوبی هم خدایی تدارک داده بودند...دستشون درد نکنه...خدا ازشون قبول کنه...اجر و پاداشی که همه اشون بردند برای تمام عمرشون بسه...از هر ثوابی که میومد در ذهن این ها بی نصیب نبودن...مهم ترینش افطاری دادن به روزه دار و کوچکترینش که برای خدا خیلی بزرگه دلشاد کردن مردم!
و حال من
انسانی که انسانیت را در آن جمع داشت به چشم می دید...هر لحظه ام توام بود با عشق
شخصه از همه برنامه ها لذت بردم ولی وقت دیدن سکانس اول کلیپی که بچه ها درست کردند لذت بیشتری بردم چون از بهترین بهترین دوست مصطفی گذشته ای را فهمیدم که تا آن روز نمی دانستم و اگر می دانستم گوشه ای از آن بود!
شاید اگر وقت دیدن این فیلم چندین چشم داشتم که همه فرزندان یتیم شده را ببینم ، به این واقعیت پی می بردم که در دل همه شاید این عطش عشق عبورمی کرد که می گفت :"کجایی پدر عزیزم ، جایت بس خالیست در میان ما"
همه میدانستند آن ماه در آسمان که در حوض نقشش پدیدار شده بود ، ماه همیشگی نبود...ماه همه این بچه ها بود که دیگر از روی زمین مراقبشون نیست بلکه از آسمان ها ،نگاهشان می کند.
کلام قاصر است از تجلیل همه فرزندان شیخ که تک تکشون زحمت کشیدند و عرق ریختند برای خوب برپا شدن این جشن و آن هم بدون هیچ توقعی
...خــــــــدا قوت...
هیچ پاداش و هیچ تشکری نمی تواند لایق این بچه ها باشد ، بنابراین گشتم و بشارتی از سوی خدا براشون دارم:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ*
وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (25)سوره: البقرة
و کسانى را که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند مژده ده که ایشان را باغهایى خواهد بود که از زیر [درختان] آنها جویها روان است هر گاه میوهاى از آن روزى ایشان شود مىگویند این همان است که پیش از این [نیز] روزى ما بوده و مانند آن [نعمتها] به ایشان داده شود و در آنجا همسرانى پاکیزه خواهند داشت و در آنجا جاودانه بمانند.
شمع زیباییش به سوختنشه...آب شدنشه
توی آدم ها،آدمایی هستند که هم چون شمع می سوزند و آب می شوند و هیچ وقت یادشان فراموش نمی شود زیرا کسانی را تربیت نموده اند که به نوبه خود اسوه ای می شوند و ادامه راهی برای آن ها!
زیبایی دنیا به همینه وگرنه دنیا چه قشنگی داشت که بشه باهاش زندگی کرد...
اگر عشق نبود...دنیا بیهوده بود...با عشقه که خیلی کارها رو می کنیم ،خیلی راه ها را امتحان می کنیم
و
خدا کنه در این ماه عزیز و خدایی و شب های قدری که نزدیکه ، پمپ عشق قلبمونو برای هزار سال پر کنیم تا هیچ وقت ماشین وجودمون ما رو در جاده جا نگذاره!
یاد شیخ حسن گرامی
خدایا
یه دعا
سال دیگه هم باشیم...آخه خیلی کارا مونده که هر سال می فهمیم انجامشون ندادیم!
التماس دعا