یک شعر...یک سخن...یک نصیحت...یک مژده
شعری از جان مولانا
نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه علیکم، نه سپیدم، نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیرِ کسی بستهام و برده دینم
نه سرابم، نه برای دل تنهاییِ تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستاده پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم، نه بهشتم که چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلمِ نور نوشتم ...
حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هوی
نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو
گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم
تا کسی نشنود این رازِ گهربارِ جهان را :
آنچه گفتند و سُرودند، تو آنی خودِ تو جان جهانیگر نهانی و عیانی تو همانی که همه عمر به دنبالِ خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطه عشقی
تو خود اسرارِ نهانی
همه جا تو نه یک جای نه یک پای همه ای با همه ای همهمه ای
تو سکوتی تو خودِ باغ بهشتی
تو به خود آمده از فلسفه چون و چرایی
به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
در همه افلاک بزرگی نه که جُزئی نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی، به خود آی تا درِ خانه متروکه هر کس ننشینی
و به جز روشنی شعشعه پرتو خود هیچ نبینی
و گلِ وصل بچینی ...
مولانا جلالالدین رومی
خیلی امشب خوشحالم
یعنی یک سال گذشت؟؟
خدای من ...باورم نمی شه!
امشب شب اولین سالگرد ازدواجمونه...باد هم آرام تراز این می گذرد..
وای خدای من
شکرت...شکـــــــــــــر
بابت پدر و مادر خوبی که بهمون دادی تا حمایتمون کنند
بابت روزهای خوشی که بهمون هدیه دادی
روزهای دشواری که خودت بر ما آسان کردی
ماه رمضان است..ماه خدا
و
من در این ماه که برای خداست ، از خدا شاکرم
شاکرم بابت هر چه به من عطا کرد که من قادر سپاس گذاری نیستم
بابت چیزهایی که ازمون گرفتی که به صلاحمون بود
شکرت بابت همسر خوبی که قسمتم نمودی...
دوستت دارم مهربان خدایا
12ماه زندگی گذشت به نیت 12 معصوم!
دوستت دارم گل زندگی ام!