زنجیر عشق
زنجیــــــــــــــــــــر عشـــــــــــــــــــــق
یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمیگشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود .اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود. اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم. زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست .وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید:" من چقدر باید بپردازم؟" و او به زن چنین گفت: " شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد¸همونطور که من به شما کمک کردم
بیایید هر کدام از ما زنجیر عشقی بسازیم که تا بی نهایت ادامه داشته باشد
راستی امروز وارد نیم سال از زندگی مشترکمون شدیم!
مصطفی جان 5 ماه زندگی با تو شیرین ترین لحظاتم بود ، خوشحالم که با توکل به خدا کم کم به همه آن چیزهایی که می خواهیم می رسیم !
دیر یا زود رسیدن به خواسته ها حکمت های الهی دارد باید به آن توجه داشت!
دوستت دارم و امیدوارم روزهای خوبی را پیش رو داشته باشیم
حالا اگر شما هم می خواهید این بدهی که من این متن را برایتان گذاشته ام بپردازید لطفا برایم نظر بگذارید