تفاوت "عشق" و "دوست داشتن"
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.
عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است. اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار است و سرشار از نجابت.
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر می زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می گیرد.
عشق در اغلب دلها، در شکلها و در رنگهای تقریبا مشابهی، متجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش را دارد.
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر می گذارد، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان زندگی میکند و بر آشیانه بلندش، روز و روزگار را دستی نیست ... دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیباییهای روح که زیباییهای محسوس را به گونه ای دیگر می بیند.
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود، اگر تمام دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و "دیدار و پرهیز" زنده و نیرومند می ماند. اما دوست داشتن با این حالات ناآشناست.
و آنگاه که عشق و دوست داشتن لازم و ملزوم یک پیوند ناگسستنی باشند
عشق همواره اهدا میشود؛ آزادانه، مشتقانه و بی چشمداشت، حتی اگر به چشم نیاید یا گرامی داشته نشود. با این استدلال که :
عشق نمی ورزیم که به ما عشق بورزند، آنگونه "عشق" می ورزیم که "دوست داشتن" را بمعنای واقعی تفسیر کرده باشیم ...