پيام

♥يک زوج خوشبخت
89/2/1

+ دوستان اين فيد به مناسبت بزرگداشت سعدي مشاعره است..دوستاني كه طبع شعر و يا عاشق شعر و شاعري هستن اين جا را ديگه آبادش كنن ديگه تا روح سعدي هم شاد بشه

صالح رضايي 89/2/2

تو را ناديدن ما غم نباشد/ که در خيلت به از ما کم نباشد/ من از دست تو در عالم نهم روي/ وليکن چون تو در عالم نباشد/ عجب گر در چمن برپاي خيزي/ که سرو راست پيشت خم نباشد/ مبادا در جهان دلتنگ رويي/ که رويت بيند و خرم نباشد/ من اول روز دانستم که اين عهد/ که با من مي‌کني محکم نباشد/

که دانستم که هرگز سازگاري/ پري را با بني آدم نباشد/ مکن يارا دلم مجروح مگذار/ که هيچم در جهان مرهم نباشد/ بيا تا جان شيرين در تو ريزم/ که بخل و دوستي با هم نباشد/نخواهم بي تو يک دم زندگاني/ که طيب عيش بي همدم نباشد/ نظر گويند سعدي با که داري/ که غم با يار گفتن غم نباشد/ حديث دوست با دشمن نگويم/ که هرگز مدعي محرم نباشد/

آن يار که عهد دوستاري بشکست/ مي‌رفت و منش گرفته دامان در دست

گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم... چه بگويم که غم از دل برود چون تو بيايي ...

در قطره ي باران بهاري چه توان گفت؟ /در نافه ي آهوي تتاري چه توان گفت؟ /گر در همه چيزي صفت و نعت بگنجد /در صورت و معني که تو داري چه توان گفت؟ * سعدي*

کسي ملامتم از عشق روي او مي‌کرد /که خيره چند شتابي به خون خود خوردن؟ /ازو بپرس که دارد اسير بر فتراک /ز من مپرس که دارم کمند در گردن *سعدي*

درديست درد عشق که هيچش طبيب نيست // گر دردمند عشق بنالد غريب نيست // دانند عاقلان که مجانين عشق را // پرواي قول ناصح و پند اديب نيست *سعدي*

هر ساعت اندرونم بجوشد خون را * واگاهي نيست مردم بيرون را/ الا مگر آنکه روي ليلي ديدست * داند که چه درد مي کشد مجنون را *سعدي*

اي که گفتي هيچ مشکل چون فراق يار نيست / گر اميد وصل باشد همچنان دشوار نيست

سعديا! چون تو کجا نادره گفتاري هست؟ يا چو شيرين سخنت نخل شکرباري هست؟/ يا چو بستان و گلستان تو گلزاري هست؟ هيچم ار نيست، تمناي توام باري هست.... عشق سعــــــدي نه حديثي است که پنهان ماند/ داستاني است که بر هر سر بازاري هست *ملک الشعراء بهار*

عشق ورزيدم و عقلم به ملامت برخاست // کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست

ميازار موري كه دانه كش است / كه جان دارد و جان شيرين خوش است(سواد ما هم اينقدره ،بيشتر نمي كشيم)