که اين غروب لعنتي غمگينت کرده است
آخرين بار نيز نخواهد بود
به کوري چشمش اما
خون هم اگر از ديده ببارد
بيش از اين خانه نشينمان
نخواهد کرد
کفش و کلاه کردن از تو
خنده به لب آوردنت از من
براي کنف کردن اين غروب
و خنداندن تو حاضرم