• وبلاگ : ღ♥ღحرف دلღ♥ღ
  • يادداشت : دل تنگ مهربانيت هستم...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • پارسي يار : 3 علاقه ، 1 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام.خدايشان بيامرزاد...انالله و انا اليه راجعون...
    اللهم صل علي محمد وال محمد وعجل فرجهم...
    امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء...
    پاسخ

    سلام...خدا ما را بيشتر بيامرزد...چقدر دلم گرفته...
    + پيام سبز 
    لا اله الا الله
    پاسخ

    يکي از علماي والا فرموده اند : تمام کساني که مي ميرند آرزو دارند فقط لحظه اي سر از خاک بردارند و بگويند لا اله الا الله...ان شاالله همه ما از تک تک لحظات زندگي قدر خداوند را داشته باشيم...
    + مريم 
    هر روز به خودم ميگويم کاش قدرت جادويي داشتم و ميتوانستم زمان را در 5 اسفند ثابت نگاه ميداشتم
    پاسخ

    کاش ميشد از خوابي طولاني پا مي شديم...
    اَمَّن يُّجيبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ يَکشِفُ السُّوءَ
    خدا رحمتشون کنه مريم جون
    پاسخ

    ممنون فائزه عزيز
    + حوريه 

    باورم نيست پدر رفتي و خاموش شدي
    ترك ما كردي و با خاك هم آغوش شدي...
    پاسخ

    باورم نيس...
    خداصبرتون بده مريم جون. واقعا" سخته تو روزاي عيد آدم عزيزشو ازدست بده.
    ايشالا روحشون شاد. وقتي ميبينن عروس به اين گلي دارن جاشون راحته ديگه.
    پاسخ

    ممنون سحر جوني....آره واقعا سخته...اين طوري ها هم نيس ، اصلا قدرشو نداشتيم :(
    + محمدشهاب 
    منم از ديدن اين عكس سير نميشم
    خدا به مرحمت خودش روح با عباس رو منور تر كنه و به همتون صبر عظيم و اجر جميل عطا كنه
    پاسخ

    وجود شما دوستان براي مصطفي عزيزم آرامش بخش هست...دعايمان کنيد
    اَمَّن يُّجيبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ يَکشِفُ السُّوءَ

    سلام خداوند رحمتشون کنه و با حسين ع محشور انشاء الله:(
    پاسخ

    ان شاالله...
    + عروس دوم بابا عباس 


    باباي خوبم

    فکر نمي کردم روزي در حرف دل از سوز دلم بنويسم...از همه دل تنگي هام

    بابا عباس

    روز و شب با ياد توست...بيا ببين باز ما آمده ايم در اتاق آبي...همان جايي که يک سال و هفت ماه درونش زندگي کرديم در کنار شما...

    بابا بيا...خيلي دلم برات تنگ شده

    هر روز جاي خالي تو در مقابل چشمانم است و دلم بي تابي مي کند

    ديگه قدرتي ندارم...نمي دونم چگونه قدرت بخش باشم

    کمرم همان روز در راهروي انتظار شکست هم چون قلبم ولي به خاطر شما تظاهر مي کنم که ايستاده ام

    يادته هر وقت مي خواستيم بريم خونه بهم مي گفتي : هواي مصطفي امو داشته باش

    بابا ولي هيچ وقت نگفتي کي هواي منو داشته باشه...

    حالا ايستاده ام تا حرفت را گوش دهم...

    هر شب به انتظار ديدارت سر به بالين مي گذارم...

    هنوز پشت در منتظرم تا خبري ازت بيارن

    بابا ، مريم دومت دل تنگتهههههههه... دلم براي بوسه هات تنگ شده براي آغوشت

    آخرين بار بغلم کردي و بوسه زدي به گونه هام و من نيز و براي هميشه تمام شد...

    تمام شد...

    براي دلم فاتحه اي بخوانيد...