ღ♥ღحرف دلღ♥ღ

سلام به همراهان حرف دل

از لطف شما ممنون که شاهد قلم دست و پا شکسته بنده بودید و هستید

بعد از چند سال بودن و همراهی حرف دل می خواهم در این خانه پر مهر را ببندم

می خواستم مطالبش را حذف کنم اما دلم نیامد آخر تمام خاطرات چند سال زندگی مشترکم گاها همراه حرف دل است

اما دیگر حرف دل کارش را در نزدیکی سال 93 تمام کرد

از همه شما دوستان تشکر تام دارم.

با این که خیلی برام سخت بود ولی :

پ.ن :

عید93 نیز پیشاپیش بهتون تبریک می گم و امیدوارم سالی پر از سلامتی و شادکامی را به همراه داشته باشید

فقط برای یادگاری از حرف دل همیشه یادتون باشه اصل زندگی بر پایه ی محبته

پس محبت کردن و همدل بودن را از یاد مبرید و گذشت را مایه ی اصلی زندگی قرار دهید

اگرچه می دونم گاهی گذشت خیلی خیلی خیلی سخته و کسی قدر گذشت کردن شما رو نمی دونه

اما مامانم میگه :

نتیجه اشو شاید حالا نبینی ولی یه روزی می رسه که خدا یه جایی ناخواسته برات می رسونه

پس توکل بر خدا

حاجت روا

با تشکر

مدیریت حرف دل : "من و تو=ما "

چقدر این روزها پر و بالم حساس شده اند

تنم نیز به بادی سرد آشفته و درهم شده

و گرمای نیم درجه ی پیشانیم خبر از آتش درون جانم می دهد

همچون گل مریمی خسته

گوشه ای از افکارم نشسته ام

یادم آمده روزهایی را که برای دوستی که بلبلکم بود ، گل مریمی بی تاب بودم

در ایام نوجوانی چه داستان ها برای خود ادبی گونه نوشتیم

با این که فقط اسم کلاس هایمان فرق داشت برای هم ،کلاسی به کلاس دیگر نامه می نوشتیم

انگار زنگ های تفریح برای دیدار کافی نبود

چقدر آن روزها خوب بود و غافل بودم

حالا یاد آن نامه های نگه داشته شده و دیدن گل مریمی که گوشه طاقچه دارد قد خم می کند

مرا یاد گل مریم وجودم انداخت...

کاش باطنم به سفیدی گلبرگ های گل مریم بود که وقتی آب به رویش می پاشی ، عطرش تمام فضا را پر میکند

گل مریم

 زیباترین گلیست که بوییدنش جانم را تازه می کند

انگار به تنهاییش نزدیکم

نمی دانم چرا گاهی خود را نمی توانم برای شکست هایم ببخشم!!!

شکست هایی که باعث بزرگ شدن وجودم شده اند و شناخت بیشتر اطرافیانم...

شکست هایی که دستان همراهی را نشانم دادند و تکیه گاهی محکم هم چون مرد زندگیم

دستانی که دستانم را گرفتند و یاریم کردند تا تکه های اعتماد به نفسم را دوباره کنار هم بچینم...

بوسه می زنم بر این دستان که شانه های لرزانم را در اوقات تلخی زندگی گرفت و با گفتن " ما کنار هم هستیم " آرامشی داد به قلبم

از تمام روزهای تلخ و نابودی های درونیمان یک سال می گذرد و کسی چه می داند در این یک سال بر ما چه گذشت که گذشت...

اما می دانم گل مریم همیشه غنچه ای برای شکفن دارد و ما امید داریم به شکفتن غنچه های زندگیمان که مرحله های زیبا و امیدبخش زندگی هستند

گل مریم

زنده بمان که بلبلک دلش می گیرد...

یک سال از فراق تو گذشت و ما هنوز به راستی جای خالی تو را باور نداریم.

کاروان زندگی به حکم جبر زمان به پیش می رود و

هر بار که به عقب نگاه می کنیم قلبمان به واسطه جدایی از عزیزی که زود از میان ما رفت به درد آمده و اشک حسرت از چشمانمان جاری می شود.

و امروز باید برای باور یک سال نبودت در مراسمی که برایت مهیا کرده ایم شرکت کنیم

بابایی

خیــــلی این روزها جایت کنارمان خالیست

می دانم که خودت از خداوند خواستار شاد بودن ما بوده ای و طاقت لحظه ای غم و ماتممان را نداشتی

اما می دانی نمک بر زخم چیست؟

حکایت یاد همیشگی توست بر زخم نبودنت

در این هیاهوی زندگی 

دیدن تو آرامش خاصی بود در دلمان

حرف دل امروزم تویی

خوشگل ِ زن عمو

وقتی در آغوشت گرفتم ، دنیایی از مهر را به قلبم اهدا کردی

با این که چشمان زیبایت را به رویم نگشودی اما با چشم های بسته نیز حرف و قدرت و حکمت الهی را منتقل کردی

از روزی که فهمیدم آمده ای تا به دیروز که در آغوشت گرفتم دلم پر از روشنی و امید به آینده شده

از ته دل و جانم 

برای برادرشوهرم و جاری عزیزم برای داشتن این نعمت الهی خوشحالم

کوچولوی ما

انشاالله به حق خالق

عاقبت به خیر باشی و زندگی بی دغدغه و پر از پاکی نصیبت باشد

من و عمو مصطفی

شما تازه وارد رو با اون داداشی طلاطلات رو خیــــــــــــــلی دوست داریم

اینم از دوتا عکسی که در پنجمین ساعت زندگی فرشته کوچولومون انداختیم

یه پسر خوشگل و ناز

ماشاالله ماشاالله

بزنم به تخته

اسپند دونه دونه 

دود می کنم تا بدونه

بترکه هر چی چشم حسوده

وقتی میشه به برف جون داد

وقتی میشه با درست کردن یه آدم برفی و یه لب خندون گذاشتن براش کلی انرژی مثبت منتقل کرد

چرا دست روی دست گذاشتیم و برای آدم های اطرافمون جان بخش نباشیم

با یه لبخند روی لبمون

با یه اخلاق خوش

با نشون دادن محبت قلبیمون

پس تا دیر نشده 

یخ وجودتون رو آب کنین و گرمابخش یه دل منتظر محبت بشین

کار ساده ای هست ما برای خودمون سختش کردیم

محبت محبت محبت این یه حرف دله که با چشماش داره از شما تمنا می کنه

راستی دلتون نمی خواد آدم برفی خندون خونه پرمهر رو ببینین؟

این اولین آدم برفی خونه ماست بعد از دو سال زندگی

لذت زمستون به همین آدم برفی درست کردنشه

هویج نبود خیار کاشتیم به جای دماغش :)

چشماشم پوست گردو گذاشتیم ( پولداریه دیگه :) )

چقدر اینجا را غبار تنهایی  و نانوشته برداشته

صاحب اینجا کیست که سکوتش این جا را پر غم ساخته ؟!

حرف دل منزل حرف های دل است و چقدر این دل ، دل تنگ بود برای حرف زدن

حسابی مشغولم

حسابی سرم را شلوغ کرده ام به کار بافتنی و هی می بافم تا نقشی برآید و پوششی گرم شود برای تنی

و این روزها به این فکر می کنم که چقدر خدا سرش شلوغ است که همیشه باید دل گرمی بندگانش باشد!!!

دمت گرم خدا جووووووووووووووووووونم

راستی که چند روز دیگر مانده به سه سال و نیم شدن عشقمان و کنار هم بودن من و مصطفی جان

چقدر به سرعت برق و باد گذشت

ولی اگر به محرم شدنمان باشد سه سال و نیم را رد کردیم

امیدوارم همه ی زوج های جوان خوشبخت و شادکام باشند و مجردها هم کم کم دست به کار شوند :)

و یه مرحله بریم جلوتر و این که هر کسی در این مدت نی نیشون به دنیا آمده مبارکشون باشه و به سلامتی زیر سایه دو فرشته زیبای خدا خوشبخت باشند

و هر کسی نی نی می خواد خداوند به وقتش بهشون بده

و سخنم را با سخن امام عبادت ها تمام می کنم که در صحیفیه ی سجاده اش این گونه نوشته :

خداوندا ...

گره های ناگوار، با تو باز می شوند؛
شدت سختی ها، با تو می شکند؛
آنان که دنبال رهایی می گردند،
به تو التماس می کنند.

از قدرتت، سختی های زندگی،
حساب می برند؛
به لطفت،
علت ها و اسباب،
فراهم می شوند؛
با توانایی ات،
سرنوشت، جاری می شود؛
و با اراده ات،
وسایل آماده می شوند.

پس خودت درِ رهایی را به رویم باز کن.
به توانایی ات،
این هیبت غم را در من بشکن 
و کاری کن به همین سختی،
به همین رنجی که دارم
از آن به تو شکایت می کنم، زیبا نگاه کنم. 

سلام همراهان حرف دل

از غیبت طولانی خود معذرت می خواهم

و در ضمن فرا رسیدن ماه ربیع الاول را به شما خوبان تبریک عرض می کنم

پس با شکر خداوند دوباره از نو می نویسم

یا حق

وقتی شب اربعین می رسد

دیگر لازم به هیچ روضه ای نیست

دل های سوخته خود کارشان را بلدند

چقدر دلم کربلا می خواست

این صدا و سیما هم انگاری قرار گذاشته بر آتش زدن دل ها!!!

اربعین خود قصه کاروان زینب است

اربعین خود زیارت کامل است

اربعین آمد دوباره تا بگوید

هزار و اندی و چهل روز است که سید بهشت را سرش را از تن جدا کردند...

ان شاالله بتوانیم راه حسین و راه امامان معصوممان را ادامه دهیم تا به مقصود اصلی که رسیدن به قرب الهیست برسیم

ان شاالله

یا حسین (ع)

به حق آن شش ماهه ات علی اصغر(ع)

امسال دیگه قسمتمان کن شش گوشه ات را که دلمان در تب و تاب بین الحرمینت دارد می سوزد

و دلمان برای زیارت پدرتان امام علی(ع) پر می کشد...لحظه ای مناجات با خدا در ایوان طلای نجف

خدایا

به حق امام حسین (ع) و مادرش زهرا(س)

قسمتمان کن کربلا

سلام

بالاخره بلندترین شب سال از راه رسید

شـــ ـــب یــــ ـــلدا

و به نظر من زیباترین شب سال البته اگر برف بباره که خیلی زیباتر هم میشه

زیبایی این شب به خاطر اینه که همه دور هم جمع میشن و از خاطرات و حرف های نگفته برای هم تعریف می کنن

البته خانواده همسرم دو شب قبل شب یلدا گرفتن و خانواده ما هم دیشب

آخه در هر دو خانواده مهمان هایی از شهرهای دیگر داشتیم که شنبه نمی توانستند بیایند ولی خب هدف شب یلدا همون دور همنشینی دلپذیره

خیلی خیلی خوش گذشت

صمیمت و عشق خانواده ها گرمی بخش دل بود و صدای بازی و خنده ی بچه ها نویددهنده ی فرداهای روشن

خدایا

ازت ممنونیم که یه شب رو برامون به اندازه یک دقیقه بلندتر قرار دادی که بفهمیم که دقیقه دقیقه زندگی با هم بودن چقدر لذت بخشه

خدایا

به خاطر لطف بی کرانت شاکرت هستیم

پ.ن :

از این نمی گذرم که سال پیش دو عزیزی کنارمون بودند که امسال جاشون رو با پخش فیلمی از شب یلدای باهم بودن خالی کردیم

نگاهم خجالت کشید که بغض را در تک تک نگاه های خانواده بنگرد

اما از تکان دادن سر دو عموی بزرگوار همسرم می شد فهمید که افسوس نبود خانم بزرگ و باباعباس بیش از آن است که فکرش را می کردم

شب یلدا به بلندی سیاهی شبش معروف است و طلوع خورشید فردایش

ما باید از بلندی شب خود را برهانیم تا به زیبایی طلوع خورشید برسیم

و حرف دلم :

بابا عباس 

میان هیاهوی دلم که فرار می کند از فکر نبودت

دل تنگی را می شود حس کرد..

باباجان ،

فقط کافیست به قطره های اشک دخترکت نگاهی بیاندازی که با مصطفی هر شب بی قرارت هستند و 

نمی شود شبی سر به بالین بگذاریم و خاطره ای نگوییم...

همین بس که بدانی با رفتنت زندگی ها دگرگون کردی!!!

خداوندا

در این دنیا کسی جز خوبی ازشان ندید پس بهترین لطفت که قرب توست نصیبشان کن و روحشان را غریق رحمت خودت کن

آمین

هوا سرد شده

و کم کم تمامی درختان عریان می شوند و زیباییشان را می سپارند به زمستان

به امید بهار

بهار که بیاید زیباترین چهره خود را نمایان می کنند 

و خود را با شکوفه های زیبا آذین بندی می کنند

در خیابان ها که قدم می زنم ،

زمستان را با تمام وجودم حس می کنم ، بو می کنم

از کودکی تا حال از فصل زیبای زمستان خوشم نمی آید...

می گویم زیبا زیرا تمامی فصول با آراستگی در کنار هم چیده شده اند

و نازیبا نداریم آخه خالق ما عاشق زیبایی هاست

زاده بهار بودن سخت است 

از همان وقت که چشم باز می کنی ، تمام سرسبزیست

و چشمت به سپیدی و سرما عادت ندارد

اما کدام کودکیست که بداند باید تمام فصول را دوست داشته باشد

باید زمستان را دوست داشت

زیرا روزهایی در زندگی می رسد که اگر زمستان را دوست داشته باشی ، راحت تر می توانی با آن ثانیه های سرد روبه رو شوی

و من این را فهمیدم ، درک کردم و این واقعیت را پذیرفتم

با تمام گوشت و خونم!!!!

اما من هم همچون تمامی درختان به بهار امید دارم

به آمدنش ، به معجزه ای که خدا هر ساله نشانمان می دهد

امیدوارم و سال دیگر را نویدی برای تجربه خوشبختی می دانم

چرا سال دیگر ، شاید همین امروز و فردا لحظه ای باشد برای خوشبخت زیستن

لمس خوشبختی سخت نیست

یک لبخند 

خلق خوشبختی می کند

حالا

با یک فنجان قهوه در کنار پنجره ی روبه زمستان چطورید؟