شب های قدر از راه رسید...
نفس به نفــــــــــس
نفس زنان
رسیدیم به شب هایی که نفس تازه می شود
با این که آسمان لباس شب به تن کرده بود اما به بال فرشته ها همه جا سپیــــ ـــد بود
صدای بال فرشتگان از عرش به زمین می رسید
وقتـــــی
سبحانک سبحانک های فرشته های بی بال به آسمان ها می رسید
یک دلـــــــــ تنگــــــــــی
یک حســـــــــ از جنســــــــــ نور
به تک تکـــــــــــ لحظه هایش قلب می تپد به عشـــ ـــق او
و خوشا به حال آنان که همچون مولایشان امیرالمومنین می توانند با خدایشان مناجات کنند...
چه دل پاکی می خواهد تا با صدایی از عمق جان فریاد زنی " مولای یا مولای "
چه بی تابی جان می خواهد تا با حالی مضطر او را طلب کنی...
خوشا آنان که بهترین بهره ها را از این شب ها می برند
کاش به دعا فراموش نکنند بندگان بی توشه را !!!
پ.ن :شب های قدر رسید
عمر سفرش کوتاه است
نکند وقتی در آخرین ثانیه های آخرین شبش بودی
بگویی: کاش امشب ، شب نوزدهم بود !!
شب نوزدهمش تمام شد ... برای شب های دیگر به فکر تقدیرت باش که بهترین ها را در میان اشک هایت رقم بزنی..
فقط و فقط به خود خدایت التماس کن و لااقل برای چند شب دست خودش را بگیر نه بندگانش را !
... این پی نوشت فقط و فقط تلنگری به خود من است که گنه کارم ...