به نام رب مهدي لب گشايم سرود غربتش را مي سرايم سخن ازغربت مهدي زهراست سخن ازبي وفايي من وماستغم مهدي غمي جان کاه باشد ازان کمتر کسي اگاه باشدکجايوسف چنين زندان کشيده کجايعقوب اين هجران کشيدهزند ايوب زانو محضراو بياموزد صبوري در براوبيا اي مظهر عدل خدايي که تا بايان بذيرد اين جداييبيا ماراسعادتمند گردان رها ازهرچه قيدوبند گردان اميد فاطمه برگرد بگرد به هستي قائمه برگرد برگرد